قسمت اول ...
همچین
که ننه جارو رو پرت کرد . کفشا زیر بغل پا برهنه بدو طرف در . صداشم که قربونش برم
تا هفت تا کوچه اونور تر می رفت جون شما .
: زیور ...
پدر سوخته مگه نیای خونه ... پدری ازت در آرم ، مگه با تو نیستم جونم مرگ شده ؟
داداشت بفهمه تیکه بزرگه ت گوشته ... واسا بینم زززززیوررررر .... ای بمیری ورپریده
.... ای خداااا من چی میکشم از دست اینا .
ازپشت یه لنگه
در چربی نیگاش کردم . رو پله های حیاط نشسته بودو به پاش می کوبید و جیغ جیغ می کرد
.
ولی مگه راهی بود ؟ کو کار ؟ این
خواهرا و شوهراشونم که قربون بی کارا . حداقل بی کارا شرف دارن . از اینا مفت خور
تر تو عمرم ندیده بودم . اگه داداش رضا هم نبود نمی دونم این الواتا باس کدوم گوری
میرفتن . گر چه الانم که نیست ننه با سبزی پاک کنی و پیاز داغ و غیره و ثالث (
درسته ؟) داره میریزه تو حناق بلاشون . خو ما هم غیرت داریم دیه باس یه کاری کنیم
یا ....
تو همین فکرا بودم که یه چی محکم
خورد تو ملاجم . به خودم که اومدم دیدم بهنام بچه آبجی بزرگم زینب با لنگه کفش
کوبونده تو ملاجم . ای خدا مصبتو آخه از همه باس بخوریم از این جغله هم ؟ عمرا ...
بلند شدم رفتم یکی چنان خوابوندم پس گردنش که دادش تا هفت تا آسمون رفت : سگ پدر
مگه من با تو شوخی دارم ؟
: اگه همه
بذارن بری من نمی ذارم . غیرت دارم می فهمی خاله غیرت
.
خیز برداشتم طرفش که چند قدم دوید عقب و واستاد : خفه شو
... غیرت غیرت میکنه ، غلطای اضافی . مگه دارم چه گوهی می خورم که این همه آدم دورم
کردین و واسم چوسی میاین ؟ ( با عرض معذرت زیور یه کمی ....
)
آبجی بزرگه چادرشو دور کمرش بست و با عصبانیت از پله های
طرف خودش اومد پایین : چته زیور دیوونه ؟ چرا بچه رو میزنی ؟ حرف راستو میزنه دیگه
. بچم نمی تونه ساکت بمونه و ببینه داری چه گندی بالا میاری
.
بهش براق شدم : ده لا مصبا منم دارم واس خاطر شوما ها
میرم .پ کی خرجشیکمتونو در آره ؟ داداش رضا که انقدر سگ دو زد آخرشم زد به یه ننه
مرده ای الانم باس آب خنک بخوره تا دیه پاشو بده . اون صاب کار بی شرفشم که انگار
نه انگار . دیه چطو بلمبونیم ؟
اومد یه فحش
ناجور بده که به جاش یه استغفرالله زیر لب گفت و به ننه نیگا کرد : کوری نمی بینی
از صبح تا شب داریم پاک می کنیم ، تفت می دیم ، می ساویم ؟ اون چشای وا مونده تو
باز کن ببین . می خوای بری سر کاری که دوازده ، یک شبم به زور میذارن بیای بیرون ؟
ده پدر سگ واس خاطر خودت می گیم .
داد ننه رفت
رو هوا : ده ببندین اون دهنتونو . دیواری کوتاه تر از آقاتون گیر نیاوردین ، هی سگ
سگ می کنین ؟ مرده شم از دست شما راحت نیست ؟
بعدش رو کرد
به من و با لخن آرومتری گفت : زیور تن آقاتو تو قبر نلرزون بیا بالا . یه خاکی به
سرمون میریزیم بالاخره دیگه بیا .
: ده نمیشه
دیگه سکینه خانوم جونم ، والا نمیشه ، جون زیور نمیشه
.
هندونه ای که لب حوض بود رو با عصبانیت انداختم تو آب حوض
: ده نمیشه دیگه لا مصبا .
بعدم کفشامو
پا کردمو تندی اومدم بیرون . واسه براشون پول که آوردم خودشون راضی میشن . نداریه
دیگه .سنگ جلو پامو انداختم اونور و گفتم : لعنت به این نداری
.
یهو دیدم یکی آستین مانتو مو می کشه . برگشتم ، نه خیر
تمروز خدا مارو گذاشته واس اینکه هر جغله ای جفت پا بره تو فکرم . یه نیگا به سر تا
پای مهدی پسر همساده اناق بغلیمون کردم ، سنی نداشت همش هیفده : پسر مگه من با تو
شوخی دارم . ده اگه میبینی نزدم چپ و راستت کنم که حرمت ننه فاطمه رو نگه داشتم .
ده کارم داری مث آدم صدام کن دیگه نسناس .
مهدی با تعجب
نیگام کرد : زیور خانوم حداقل پنج بار صداتون کردم که . حالام اگه ایرادی نی با
ماشین آقام میرم همونورا ، گفتم برسونمتون .
این مارمولک
هنو تصدیق نداره ولی با ماشین آقاش جنس و اثاثیه رو بعضی وقتا اینور و اونور می کنه
. در هر صورت قبول کردم . خودمم آدرسو درست درمون نمی دونستم که جهنم ، حداقل تین
بچه می دونست باس کدوم طرفی رفت . البت ما هی می گیم بچه بچه خیالتون نباشه دختر
ترشیدما نه همش نوزده سنمه ، ولی خو نیس یلی هستیم واس خودمون ینی به کله خرابی
شهره ایم و صد البته دادش رضا مونم از اون چهار شونه های هیکلیه و تو بزن بهادری
شهره س . کسی جرات نداره غیر نیگا خواهرانه و بزرگتری بهم نیگا بندازه و گر نه جون
شوما صد تا جوون رعنا رو جواب دادیم . فقط به قول آجی بزرگه مون یه نموره سگ
اخلاقیم و پاچه می گیریم . والا ...
در هر صورت دم
تالار پیاده م کرد . منم که عین خیالم نبود که تعارف بزنم کرایه رو بدم و از این
حرفا . می خواست نگه برسونمت به من چه ؟ اگرم می خواستمم البت نداشتم که چیزی بهش
بدم . برگشتک دیدم هنو نرفته : ده برو دیگه یارو زیر لفظی می خوای
؟
بیچاره تا دید باز سگ شدم گازشو گرفت ده برو که رفتیم .
ینی جذبه مو .